تـا در مصیبت تو، گرید همـاره مادر
http://kanonemaddahan110.blogfa.com
تصویر زیر را برای پروفایل خود قرار دهید اجرتان با حضرت زهرا سلام الله علیها
اهل مدینه فاطمه ام را نظر زدند
با برق چشم خرمن جان را شرر زدند
در اول ربیع ، خزان شد بهار من
ماه مرا به آخر ماه صفر زدند
بهر تسلیِّ دلِ زهرا یهودیان
باهیزم و لگد به عزاخانه سر زدند
از چوب ، خون تازه روان شد به روی خاک
از بس که با غلاف به پهلوی در زدند
دیدند که با تو راه به جایی نمیبرند
نزدیکتر شدند و سرت را به در زدند
زهرا نبود آنکه بیافتد به روی خاک
سیلی به صورت زن من بی خبر زدند
تا آمدم به خویش جمالش کبود شد
بد سیرتان جمال مرا بی خبر زدند
هر قدر گفت دختر پیغمبرم نزن
اهل مدینه فاطمه را بیشتر زدند
این جایِ دستهای فلانی فقط نبود
این نقش را مُسَلمِّ چندین نفر زدند
معنی ور شکسته چو خواهی مرا ببین
سرمایه یِ امیدِ مرا از کمر زدند
مردی که هیچ ضربه به پشتِ کسی نزد
زهراش را جماعتی از پشتِ سر زدند
افتاد روی جفت علی لنگه ی دری
از بس که جفت جفت و فُرادی به در زدند
اهل مدینه با همه ی کینه های خود
سرو رشید باغ مرا با تبر زدند
http://golbanghosseini.ir
تصویر زیر را یا مشابه این تصویر را برای پروفایل خود قرار دهید
ای برادر بیا بسر بزنیم
ناله از پردهی جگر بزنیم
پیش پرهای سرخ پروانه
تا نفس هست بال و پر بزنیم
لااقل ما به جای مردم شهر
به عیادت رویم و در بزنیم
نفسش در شماره افتاده
سر به بیمار محتضر بزنیم
یاد پهلوی مادر گلها
خم شده دست بر کمر بزنیم
روضههای نگفته را گوئیم
ضجهها را بلندتر بزنیم
منبع: http://kanonemaddahan110.blogfa.com
منبع:http://kanonemaddahan110.blogfa.com
اشعار فاطمی شعر فاطمی شعر فاطمیه زهرا مهدی فاطمه
شعری مناسب با ایام فاطمیه علیهاالسلام
یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ
آنقدرکه دردها بر روی هم بسیار شد
راه رفتن هم برایم بیکمک دشوار شد
قصد من وا کردن دست تو بود آنروز ,
حیف اول کارم در خانه رویم آوار شد
روی درب خانه با خونم نوشتم یا علی
میخ امضا کرد و قابی بر سر دیوار شد
.
زیر سنگینی در خوردم دوباره بر زمین
چند باری پشت هم این واقعه تکرار شد
یاس تو در زیر پا ماند و شبیه لاله شد
جای جای خانهات از خون من گلزار شد
نیت زهرا کمی کم کردن از بار تو بود
عفو کن آخر خودش هم روی دوشت بارشد
کاسه آب حسینم را بده دستش علی
با لب تشنه اگر که نیمه شب بیدار شد
یاد لبهایش شده فکر خیال هر شبم
تشنه لب میماند آخر کودک تشنه لبم